لُکنت دارِ محتاجِ ترجمه

چنـد خـط اول مـرور درس‌هـای یک کلاس 2-3 ساعته جذاب است. (برگرفته از بیانات رهبر انقلاب در جمع طراحان گرافیک-سال 96 ) استاد فرمـودند: یک طرح باید چه خصـوصیاتی داشته باشد؟ اول: احتیاج به ترجمه نداشته باشد، بین‌المللی باشد. دوم: سـریع اثـر بگــذارد. یعنـی بـه مجـرّدی که مخاطب نگاه کرد، فوراً یک اثری بگذارد. سوم: خصـوصیـت مـمتــاز بسیــار مهم دیگر کم‌خرجی‌اش است. شما این را مقایسه کنید با سینما، با فیلم، مثلاً ببینید چقـدر خـرج دارد؛ اما ایـن جـزو کارهای کم‌خرج است. و چند نکته دیگر هم فرمودند: – طرح بـاید همچـون تیـغ تیـزی علیـه دشـمن و نوازش لذت‌بخشی برای دوست باشد. – طراح حادثه را باید درست بشناسد. – سریع جواب بدهد. اما بعد؛ در ادامه چند نکته‌ای که درباره دیوارنگاره (میگذرد مثل ابر…) به ذهنم می‌رسد به دوستان عزیزم که طراحی و منتشر کردند عرض می‌کنم: 1. موضوع خوبی را به سمتش رفته بودند ولی شاید در انتخاب زمان و رویکرد می‌توانستند بهتر عمل کنند فرضاً به بهانه 100 روزگی کار میکردند و یا همین موضوع “کم بودن فرصت” را سوژه‌محور کار می‎کردند تا کلی‌گویی‌‎ای که با تمام پرکار بودن طرح نتوانسته حرف خود را بیان کند؛ و با شعار سعی کردند بگویند که طرح چه می‌گوید. 2. (#مسئولین_محترم) یعنی چه؟ حداقل یک علامت “!” کنارش قرار می‌گرفت که حس انذار دهد نه حس تملق.       3. مسئولین تلاش می‌کنند بگویند ما میان مردم هستیم اما طـرح سعـی دارد بگــوید مسئولان همچـون اربابان، بـالای هـرم نشسـته‌اند و مردم دست گدایی به سویشان دراز کرده‌اند. طرح انقدر از بی کلامی رنج میبرد که حتی مشخص نیست ترغیبی هست یا انتقادی. 4. هیچ حس مثبتی یا حتی منفی‌ای در چهره افراد نیست تا به معنای طرح کمک کند، هیچ بازی‌ای از افراد گرفته نشده است. (مدیوم دیوارنگاره جا دارد که هرکدام از این افراد یک بازی حتی در چهره خود داشته باشند؛ باتوجه‌ به این که مخاطب هر روز از مقابلش عبور می‌کند و هربار ‌بخشی از آن ممکن است توجه او را جلب کند) 5. فرد بر روی عقربه نشسته و از دید مردم پنهان است و نوعی نفاق در مسئول را نشان می‌دهد و کاملاً تصویر برعکس حرفی که باید بزند عمل می‌کند. میز نیز از حرکت باقی عقربه‌ها جلوگیری می‌کند. 6. طرح نکات فنی‌ای هم دارد که واردشان نمی‌شوم دقت کنیـم دیـوارنگاره به جهت ابعـاد یا حتـی تأثیرگذاری این پتانسیل را دارد که بهترین تریبون گرافیـکی جمهـوری اسـلامی باشد و باید برای تک‌به‌تک طرح‌هایی که بر آن نقش می‌بندد فکر شود و همچون تیغ برنده‌ای باشد بر مشکلات و دشمنان و نوازشی بر مردم. در آخر عرض خداقوت به دوستان خانه و طراحان این کار دارم و میدانم چقدر این کار پراسترس و سخت است.  

ما مردمیم،برپا…

فرم (یا اجرای) این اثر بسیار جلوتر از محتواست که باید به تیم اجرایی آن خداقوت گفت. اما به‌نظر می‌رسد محتوا نمره قابل قبولی ندارد و به نوعی در جهت مخالف هدف طراحی عمل کرده است. موقعیـت مسئــول نسـبت به مــردم، ما را یاد عکس‌های زمان ناصرالدین شاه می‌اندازد که آحاد ملت اعم از درباری و رعیت، دست به سینه مقابل جنابشان یک لنگه پا می ایستاند تا افاضات قبله عالم پایان یابد. در روزگاری که حضور فیزیکی در میدان امتیاز مدیریتی جدیدی نسبت به دوره های قبل است؛ درک درد مردم با چشم و گوش غیر مسلح، مورد انتظار است. این نوع از چیدمان صحنه، دوای حال مردم نیست و مخاطب را با خود همراه نمی‌کند. به نظر میرسد به دوره ای رسیده‌ایم که حالا دیگر باید مردم بنشینند و مسئولین در مقابل آنها ایستاده خدمت کنند.

مسئولین خیلی محترم

موضوع و مضمونْ اثر جدید نصب شده در میدان ولیعصر تشر مودبانه (یا حتی محتاطانه) به مسئولین است. عبارت «مسئولین محترم» هشتگ درون اثر است. آیا در واژه “محترم” کنایه ای وجود دارد یا صرفا جزئی از تعارفات معمول بین دستگاهی، مشخص نیست. در تصویر فردی «نشسته» روی عقربه ساعت قرار است کار خیل عظیمی از ارباب رجوِع «ایستاده» را راه بیندازد یا از جهتی دیگر قرار است به مردم «خدمت» کند. توده مردم در فرمی مثلثی از قسمت بالایی تصویر که در تاریکی است به سمت مسئول که پایین تر و در محدوده روشن اثر قرار گرفته در حال حرکتند. استفاده فرمی از توده مردم قرار است دو چیز را حل کند: تنوع و تکثر افراد جامعه و تاکید بر محور اصلی اثر که همان فرد مسئول است. در ادامه توضیح می دهم که به لحاظ معنای خلق شده این نوع استفاده از مردم اتفاق خوبی را رقم نزده است. جمله انتخابی برای بیلبورد در خود انذار و هشداری دارد که نتیجه حسی آن در نهایتْ «استرس» است: گذر سریع زمان و از دست دادن فرصت! اما مخاطب این استرس کیست؟ مسئولین؟ مسئولین چقدر در مواجهه با این بیلبورد هستند؟ بله در نهایت از طریق رسانه های مختلف خبر این بیلبورد همراه با تحلیل های احتمالا جهت دار به دستشان می رسد اما این مردم هستند که هر روز از کنار این تصویر عریض عبور می کنند و مستقیما با آن مواجه می شوند. برای آنها این تصویر چه حرف و پیامی دارد؟ شاید در وهله اول یادآوری اینکه تمام کارهای ما در دست آن فردیست که آن وسط نشسته. کار اداری از جمله موقعیت های محسوس اصطکاک بین بدنه جامعه و نظام حاکم بر هر کشور است. همه ما تجربه معطلی و تلخی کار اداری را داریم.در این اثر یکی از جنبه های بد فرم توده ای مردم، ایجاد شدن همین حس گرفتاری و معطلی است. جمع شدن توده مردم به -شرط پرداخت درست-حول مفهومی والاتر می تواند پسندیده باشد اما در این اثر این همگرایی و حرکت مردم نوعی از وابستگی و گرفتاری را در خود نهفته دارد: کار همه گیر این فرد است. مردم با اینکه بالای کادر را به خود اختصاص داده اند اما در ترکیب نهایی در شائنی پایینتر قرار گرفته اند. اما محور اصلی یعنی «استرس از دادن فرصت». استرس باید در کاراکتر اصلی و محوری خود را نشان دهد که با ترکیب‌بندی فعلی چیزی مشهود نیست. فرد مسئول کمترین محدوده بصری را بخود اختصاص داده ؛ سری اصلاح شده با دستانی روی دسته های صندلی و نه روی میز و در حال کار. در مجموع فیگوری صرفا نظاره گر و خنثی. مسئول محترم مشغول کار کردن و یا بر اساس دنیای ساخته شده در تصویر در حال خدمت کردن نیست و صرفا خیل ناتمام مردمی که از تاریکی در حال بیرون آمدن هستند را نظاره می کند. اگر هدف بیلبورد به تصویر کشیدن چنین مسئول تیپیکال بی کفایت و مردم معطل و گرفتار است-که تصویری ملموس برای جامعه ماست- پس به هدف خود رسیده است. در نیمه پایینی که وظیفه فرمی اش انتقال “حس گذر زمان” است با ساعتی مواجه ایم که عددهای آن شروع دولت جدید آقای رئیسی را نشان می دهد. بله زمان می گذرد و فرد به انتهای میز می رسد. اما در انتهای میز شخص مسئول دقیقا قرار است چه چیزی را از دست بدهد؟ با توجه به تصویر تقریبا هیچ چیز جز میزش را. میز اینجا نقطه تلاقی مردم و مسئول است و عرصه ای برای خدمت: کم پرداخت ترین جای کار و در عین حال کلیدی ترین عنصری که باید به آن پرداخته می شد. میز قرار است مفهوم”خدمت” را برای ما تبدیل به امری محسوس کند که اگر قدرش شناخته نشود از دست می رود. اما این اتفاق در تصویر نیفتاده. با رسیدن مسئول به انتهای میز برای مردم اما حسی شبیه به پایان ساعت کاری و ارجاع کار به فردایی دیگر (یا دوره ریاست جمهوری دیگر) ایجاد شده است. در مجموع باید گفت این اثر در انتقال حس “از دست رفتن فرصت” برای مسئول و تصویر کردن درست “مفهوم خدمت”-که البته امری سخت است- ناموفق بوده است. و میتوان این حدس را زد که در فرایند طراحی چیزی که محور قرار گرفته “از دست دادن فرصت” بوده است. اما خدمت به عنوان مابه ازای کلمه فرصت به درستی تصویر نشده و ترکیب نهایی ناخواسته تابلویی از موقعیت نامطلوب مردم در نسبت با بدنه حاکمیت را در ابعادی بزرگ به تصویر می کشد.

مردم ولی نعمت اند…

بیایید تصور کنیم هیچ شعار و متنی روی این تصویر نیست! یک ساعت بزرگ و یک میز در مرکز که تعداد زیادی از مردم در حال حرکت به سمت مسئول محترم هستند! تصویر بدون شعار، خدمت کردن مردم به مسئول را نشان می دهد و نه خدمت کردن مسئول را به مردم. در واقع در این تصویر عبارت “مردم ولی نعمت ما هستند …” دیده نمی‌شود. محور، مسئول است و مردم به دنبال مسئول‌اند. شعار به جهت آوا زیباست و در خاطره می‌ماند ولی به جهت ارتباط با تصویر کمی گنگ است (می‌گذرد مثل ابر، فرصت خدمت به خلق) ما نه ابری راکه به تمثیل گرفته شده میبینیم و نه خدمت کردن به خلق را ، ولی مفهوم گذشتن زمان را خیلی درشت در تصویر می‌بینیم. در تصویر جزئیاتی که هیچ استفاده ای از آن ها نمیشود، بسیار است و ما را از اصل موضوع دور می‌کند.و به نوعی ذهن مخاطب، بی جهت درگیر آن جزییات میشود . مثلا اگر روی ساعت بجای سال‌های ریاست جمهوری همان عدد‌های ساعت بود، چه از دست می‌دادیم؟ یا اگر عرض میز تاکید روی چهار سال نداشت، چه میشد؟ یا چرا عقربه های ساعت یکی در سال 99 و یکی در 1401 است! یا وجود صندلی روی عقربه ساعت که بیشتر حس متوقف بودن زمان را منتقل می کند تا حس حرکت صندلی، اینها دقیقا با چه هدفی در تصویر اضافه شده اند ؟! در نسخه بیلبورد این اثر، ابهامات، بیشتر هم می شود! یک مسئول پشت میز که حالا هیچ نشانی از مردم و یا از گذر زمان در تصویر نداریم! از جهت گرافیکی این کار تمیز و با جزئیات اجرا شده است و این از نقاط قوت کار است، مدل سازی و مونتاژ خوب و عکاسی از مدل ها با لباس های انتخاب شده و همچنین پرزنت خوب کار، این میزان از توجه را در کمتر تیمی می شود پیدا کرد. البته سختی های اجرا و زمان بندی‌های کم و چهارچوب‌های رویکردی این چنین کارهایی کم نیست و واقعا تیم تولید کننده برای تولید و طراحی این کار مجاهدت کردند و باید به تک تک دوستان مان در مجموعه آب و آیینه خدا قوت گفت… خدا قوت و دست مریزاد برای جسارت انجام دادن این پروژه. البته سوال اصلی شاید به این اثر بر نگردد و سوال از خود دیوارنگاره است که اساسا دیوارنگاره میدان ولی‌عصر (عج) باید با کدام مخاطب صحبت کند!؟