راه رفتن اموختنی است

راه رفتن آموختنی است بررسی میزان تحقق اهداف کمپین مذکور نیازمند آگاهی از اهداف مدنظر متولیان این رویداد و نیز سنجههای مرتبط است. چرا که ارزیابی، جزئی از فرایند منطقی طراحی و اجرای کمپینهای تبلیغاتی بوده و مستلزم انتشار دادههای مرتبط از طرف متولیان مربوطه است. آنچه که در ادامه میخوانید صرفاً نکاتی است که در ارزیابی کلی به ذهن رسیده است. برای دورهای که مفاهیم نت وند (Netizen) و جوامع دیجیتال جایگزین مفاهیمی همچون شهروند (Citizen) و باشگاه مشتریان شدهاند و ما از نسل اول (بازاریابی سنتی) به نسل چهارم (بازاریابی دیجیتال) مهاجرت کردهایم، انتخاب هوشمندانه رسانه برای مدیریت کمپینهای تبلیغاتی اهمیت بیشتری پیدا میکند. قالب رسانه محیطی برای این کمپین نه تنها از حیث اثربخشی که از حیث کارایی نیز محل تامّل است. به نظر میرسد طراحان هر هدفی داشتهاند، مدل ذهنیشان رسمی و سازمانی بوده است. اغلب تصاویر و کلمات استفاده شده همچون «مدافع، حافظ، انقلابی…» تداعی کننده خوانش رسمی از مفهوم بسیج و غفلت از بعد مردمی و غیر حاکمیتی آن است. در متون مرتبط گفته میشود که مخاطب یک تبلیغ باید به چیزی فراتر از تماشای یک اثر هنری، جذابیت و یا سرگرم کننده بودن آن دعوت شود. چیزی که از آن به روح تبلیغ تعبیر میشود و عبارت است از بر انگیختن نوعی کنجکاوی و آگاهی جدید. به دلیل استفاده از تصاویر آشنا در قالب الگویی آشناتر (اگر نگوییم تکراری) این مهمّ هم ابتر مانده است. گسترهی جاذبهها و تکنیکهای مورد استفاده در طراحی تبلیغ آنقدر وسیعاند که اشاره به آنها از حوصلهی این نوشتار خارج است. به نظر میرسد در کمپین مذکور، طراحان در بهرهگیری از این تنوع کمی خسّت به خرج دادهاند. لذا کاهش جذابیت و درگیری (Engagement) مخاطب با کمپین مذکور تا حدودی قابل پیش بینی است. اگر چه هنوز هم این گفته ناپلئون بناپارت که ارزش یک تصویر بیش از هزار کلمه است، معنایش را از دست نداده است اما تکیه بر تصاویر منفرد – حتی اگر جهتگیری ابر قهرمانی داشته باشند- در تضاد با روح جمعی نهفته در مفهومی است که این کمپین ترویج آن را برعهده گرفته است.
درست نویسی و رعایت اصول رسم الخط

درستنویسی و رعایت صحیح اصول رسمالخط یا دستور نوشتار، برای هر زبان زنده در دنیا مهم است. از جمله عوامل حیات هر زبان، میزان توانایی آن زبان در ارتباط آسان با مخاطب است؛ به این معنی که راحت خوانده شود و مخاطب برای فهم آن به دردسر و اشتباه نیفتد. اما مقدمه مهمِ درست خوانده شدن، درست نوشتن است. تا زمانی که یک کلمه، بند یا متنِ بلند، درست نوشته نشود، نمیتوان انتظار خواندن و فهمیدنِ درست از مخاطب داشت. امروزه اشتباه در رسمالخط فارسی در سطوح مختلف و در بین اقشار گوناگون رخ میدهد. از تابلوهای قیمت میوهفروشیها و نشانی روی پاکتهای نامه گرفته تا دادخواستها و چکهای بانکی و قولنامههای رسمی که در دادگاهها به عنوان سند از آنها استفاده میشود. تبعات هر اشتباه رسمالخطی نیز با توجه به محل خطا متفاوت است. گاهی یک اشتباه در نوشتار، راننده تاکسی را سردرگم میکند و گاهی حکم دادگاه را تغییر میدهد. اصلیترین راه جلوگیری از اشتباههای نوشتاری و نگارشی، آموزش به موقع در مدرسه است. از آنجا که خط فارسی به شکلهای مختلف نوشته میشود و خط رایج مردم برگرفته از خطوط نسخ، نستعلیق و شکستهنستعلیق است. معلمها لازم است بر اصول خوشنویسی و درستنویسی مسلط باشند و به دانشآموزان نیز بیاموزند. اگر دانشآموز از ابتدا با نگارش درست آشنا شود، احتمال خطا نوشتن در سنین بالاتر کاسته خواهد شد. تابلوهای تبلیغات شهری یکی دیگر از راههای رواج درستنویسی بین مردم است. زیرا مردم در طول روز بارها این تابلوها را میبینند و بسیاری از آنها را تا مدتها به ذهن خود میسپارند؛ به ویژه اگر محتوای یک تابلو فرهنگی باشد. حالا میتوانیم درک کنیم اشتباههای فاحش در تابلوهای شهری چه تأثیر مخربی بر یک زبان خواهد داشت! ضمن خداقوت و خسته نباشی به گروه طراحی رویداد فرهنگی روز مادر سال 1400 که توسط سازمان زیباسازی شهر تهران در قالب 1000 تابلوی شهری به نمایش درآمد، برخی از موارد عدم رعایت درستنویسی در این مجموعه را بررسی میکنیم. به امی د آنکه در کارهای آینده دیگر شاهد اینگونهاشتباهها نباشیم. یکی از راهحلهای ساده برای جلوگیری از خطای رسـمالخط و نگـارش درتبلیـغات، مشــاوره با خوشنویسان و کارشناسان ادبیات پیش از آغاز نمایش در سطح شهر است. البته لازم و زیبنده است که طراحان گرافیک عزیز، به دلیل اهمیت حرفهشان و ارتبط مستقیمی که با مردم دارند، خود به اصول نوشتاری، نگارشی و رسمالخط تسلط یابند تا هرچه بیشتر به رواج درستنویسی زبان فارسی و جلوگیری از اشاعه غلطنویسی در جامعه کمک شود.
تکثر درست, تکرار به اندازه

تبلیغات مفاهیم فرهنگی زمانی موفق است که بتواند به رشد و فرهنگسازی عمومی در آن موضوع خاص کمک کند. یک تبلیغ فرهنگی موفق دو مؤلفه کارکردگرایی و ایجابی بودن را در شکل و محتوا رعایت میکند و تکثر و تکرار آن نیز در صورت توجه به این دو مؤلفه در خدمت فرهنگ سازی، موفق خواهد بود. اگرچه تکثر و تکرار خود به تنهایی رابطه نزدیکی با دلزدگی و اشتیاق آوری دارد یعنی هم میتواند به موج مثبتی از گفتمان عمومی تبدیل شود و هم می تواند سوءبرداشت و مقابله به بار بیاورد؛ اما باید در نظر داشت تبلیغات در مفاهیم فرهنگی قبل از توجه به میزان پراکندگی آن در ارائه محتوا: 1. کارکردگراست یعنی برای ترغیب یا آگاهی بخشی روی نتیجه، بر رفتار یا حس درست و دلنشین آن موضوع تمرکز میکند نه خود تنها و عریان آن. در نتیجه هرچقدر از اطلاع رسانی صِرف به سمت ارائه تصویری از مفهوم آن موضوع حرکت کند موفق تر است و تکثر و تکرار تصویر کلیشه شده و بدون پرداخت آن موضوع مضر خواهد بود. 2. و ایجابی است، خودش شناسنامه دار است یعنی شما با نهی کردن، چیزی را تبلیغ نمی کنید یا حداقل ایده ابتکاری آن نیاز به ظرافت هایی دارد تا به ضد خود تبدیل نشود. و بعد نحوه اجرای تبلیغات فرهنگی است که مانند نوع تجاری آن می بایست برآمده از یک کمپین متحدالشکل باشد. یعنی حاوی یک شعار اصلی با چند زیرشاخه محدود و مرتبط، دارای رنگ و قالب یکسان در طراحی باشد؛ که متأسفانه در بعضی مواقع اختصاص زمان کوتاه برای اجرای طرح و یا ناهماهنگی دستگاه های موازی و اجرای سلیقه ای سبب می شود که اصل موضوع به سطح نازلی از خود تبدیل و مفهوم متعالی آن قربانی بی نظمی ها، عدم ارائه صحیح و بدون خلاقیت شود که این آسیب با تکثر و تکرار بیشتر نیز خواهد شد. اما بعد از رعایت قواعد محتوایی و فرمی، تبلیغات فرهنگی خلاف نوع تجاری آن در فراوانی تملک سازه های شهری مستلزم رعایت نکاتی است تا از طرف مخاطبان متهم به اسراف یا هزینهکرد نادرست منابع مالی نشود. طرف مخاطبان متهم به اسراف یا هزینهکرد نادرست منابع مالی نشود. اولا توجه به استاندارد سرانه تبلیغات شهری به ازای هر محله به توزیع مناسب طرح ها در سطح یک شهر کمک میکند هم کل مخاطبان هدف را شامل می شود و هم تکثر بیجا در یک نقطه دلزدگی یا دم دستی بودن را ایجاد نخواهد کرد که این امر نیاز به دقت و نظارت بیشتر مجریان در شهرداری ها دارد. ثانیا داشتن تنوع متعدد طرح، ذیل تعریف کمپین برای مفاهیم فرهنگی حائز اهمیت است و فقط تکرار از یک طرح خاص به موفقیت در فرهنگ سازی در آن موضوع کمک نخواهد کرد. اما ضمن توجه به همه این قواعد نمیتوان از جذابیت های قدرتمند صنعت تبلیغات غافل بود که اگر به درستی و در جای خود استفاده شود می تواند اغراق گونه و حتی با اشغال تمام سازه های تبلیغات شهری بازهم تحسین همهگان را بر انگیزد.
بیلبورد میزنم،پس هستم!

بیلبورد میزنم، پس هستم! طرحهای کمپین امسال بسیج را که دیدم بسیار جا خوردم. اولین بار که به چشمم خورد، امیدوار بودم که شعارش را اشتباه خوانده باشم؛ تا اینکه به تابلوهای بعدی رسیدم و فهمیدم که بله؛ فوقع ما وقع! با تغییر پارادایمهای ارتباطی و پررنگ شدن نقش مخاطب و مشتری در صنعت ارتباطات، تبلیغات و بازاریابی، به اجمال میتوان گفت دانشمندان این حوزه به این نتیجه رسیدند که باید با عبور از سخنگویی یکطرفه و تکلم وحده، به سمت مخاطب حرکت کرده و نیازها و سلایق او را شناسایی کنند و به تدریج با او، همزبان و همدل شوند. با این تفاسیر، ولی به نظر میرسد در پویش امسال بسیج، شاهد جابجایی مرزهای دانشی تبلیغات و برندینگ و درنوردیده شدن نسلهای نظری ارتباطات هستیم! به گونهای که برند، دیگر حتی ادعا نمیکند که خوبتر یا بهترین است؛ بلکه خود را پارهٔ تن مخاطبش میداند! یعنی نه تنها خود را بسیار شایسته میداند -که گویا از نظر طراحان کمپین، به عنوان پیشفرض ذهنی مخاطبان، امری مسجل است!-، بلکه به مخاطب میگوید تو آنقدر من را دوست داری که پارۀ تنت هستم! حقیقتاً این سطح از ادعا را شاید نتوان در تاریخ تبلیغات با ذرهبین بدبینی هم یافت. این کمپین، یکتنه، ما را با خود به دورانی از تبلیغات برده، که حتی تاریخنگاران ارتباطات نیز از آن بیاطلاعند. اما چرا اینگونه میشود؟ هرچه به کمپینهای موفق و ناموفق تاریخ نگاه میکنیم، متوجه میشویم که تقریباً همیشه، این شناخت عمیق از مخاطب است که باعث توفیق یا عدم توفیق در ایجاد یک ارتباط و سامان دادن به یک پویش میشود. چیزی که اینجا، سراغی از آن نداریم. به نظر میرسد شعار محوری کمپین، درون اتاق دربستهٔ برخی مدیران مربوطه در سمت کارفرمایی طراحی شده وگرنه این حجم از عدم شناخت از مخاطب و ظرفیتهای رسانهٔ محوری کمپین -که تابلوهای شهری است-، خطایی غیرقابلپذیرش است. دوستان ما یا نمیدانند «پارۀ تن» چیست و یا نمیدانند «مردم» چه معنیای دارد! و البته اگر نخواهیم از دایره انصاف خارج شویم، شاید ما نمیدانیم «بسیج»ی که در ذهن آنهاست، چیست! جالب است که برای تعدیل این ادعای بزرگ در شعار، کپیرایتر (طراح شعار) حتی سعی نکرده دوپهلو و با ایهام سخن بگوید و خود را -حتی به ظاهر هم که شده- مبرّا از مسائل بعدی نمیکند. چقدر راست گفتهاند که یکی از بهترین راهها برای تخریب یک مفهوم خوب، تبلیغ بد آن است؛ و چقدر بد خواهد بود اگر برخی دستاندرکاران این اتفاق، بخواهند پشت سخنان بزرگان، سنگر بگیرند و پاسخگوی عملکرد خود نباشند. گرامیان! پارۀ تن بودن، غیر از بیلبورد داشتن، اسباب دیگری هم میطلبد که هنوز آماده نکردهاید!
کدام گوینده، کدام پیام، کدام مخاطب؟

در تصویر چه میبینیم؟ فردی را میبینیم که احتمالا بسیجی است که در دست خود تابلویی دارد که روی آن عکس شخصی مشهور است که میتوانیم از آن ها به عنوان نمادها یا نمونههایی از بسیجی واقعی نام ببریم ( مانند شهید حججی یا یکی از قهرمانان مدافع سلامت و…) همچنین شعاری میبینیم که به صورت بزرگ نوشته شده است ((بسیجی یعنی: )) و بعد عناوینی می بینیم در رابطه با معنای حقیقی بسیج (مانند ولایت مدار،مدافع امنیت ،مدافع سلامت و…) در تصویر عبارتی وجود دارد که به عنوان لوگو از آن استفاده شده (بسیج پاره تن مردم) حالا سوال این است که پیام چیست، مخاطب و گوینده ی آن کیست؟ گوینده(فرستنده) پیام کیست؟ بیلبورد رسانهایست بالا به پایین. در واقع اگر هم هیچ آرم و لوگویی روی بیلبورد نباشد گویی از زبان حاکمیت در حال سخن گفتن با مردم است است. که البته در این طرح ما لوگوی سپاه محمد (ص) و لوگوی شهرادی را داریم که این موضوع دقیقا بر روی اینکه حاکمیت در حال سخن گفتن است، صحه خواهد گذاشت . مخاطب پیام کیست؟ زمانی که در یک کمپین 2500 سازه به یک طرح اختصاص پیدا می کند، مخاطب عام فرض شده و تمام مردم شهر مخاطب این کمپین خواهند بود و نه قشر خاصی از مخاطبان، پس احترام به سلایق و علایق عموم این مخاطبان از اصول اساسی طراحی این کمپین باید باشد. پیام چیست؟ حاکمیت می خواهد به مردم بگوید که بسیجی کیست، و چه ویژگی هایی دارد. جدای از اینکه این پیام چه اندازه درست است، آن هم بعد از چهل و سه سال که از انقلاب اسلامی میگذرد، آیا محل بیان این موضوعات بیلبوردهای شهری است؟ برای مثال در دیداری مقام معظم رهبری با بسیجیان اینگونه میگویند : بسیجی واقعی کسی است که به فکر مردم باشد و کار مردم را راه بیاندازد و.. یا یک فرمانده پایگاه ممکن است وقتی نیروهایش را جمع میکند بگوید: می دانید بسیجی کیست؟ بسیجی یعنی کسی که ولایت مدار باشد، بسیجی مدافع حرم است ، بسیجی مدافع امنیت است، بسیجی مدافع سلامت است و … همه ی این عبارات درست هستند، ولی محل ارائه این عبارت های کجاست؟ روی بیلبورد؟ برای تمام مردم؟ عنوان کمپین عنوان بسیج پاره تن مردم به عنوان لوگوی این کمپین انتخاب شده است. این عبارت دچار ابهام است و دو استنباط میتوان از آن کرد. اول اینکه بسیج پاره تن مردم است! بسیج از خود مردم است، مال مردم است و برای مردم فعالیت میکند. دوم این است که بسیج جگر گوشه مردم است، بسیج عشق مردم است. اینکه خود حاکمیت بگوید بسیج عشق مردم است، حس خوبی منتقل نمیکند. در واقع حاکمیت به جای مردم این حرف را میگوید: بسیج عشق شماست…! تناسب تصویر و شعار اگر تصویر را محور قرار دهیم (یعنی جوانی با عکس یک بسیجی واقعی در دست) میتوان گفت که صاحب عکس الگوی جوان است، قهرمان اوست، راهش را ادامه خواهد داد و مفاهیمی از این دست. وقتی شعار محور است ((بسیجی یعنی: … )) میشد از این همه عکس خوب و موقعیت های متنوعی که در آن بسیجیان مشغول خدمت بودند (مانند سیل، زلزله، کرونا و … ) استفاده کرد و به جای اینکه حرف زد در تصویر معنای بسیجی را به نمایش گذاشت. اگر شعار خیلی مهم بود، حتی بدون هیچ توضیحی کافی بود، یا حداقل به همراه یک عکس رئال، که تصویری واقعی از فعالیت ها، فداکاری ها و جانفشانی هایی که بسیج در همه این سالها انجام داده (سیل، زلزله ، کرونا دفاع از حرم دفاع از میهن عرصه اقتصاد ،جهاد سازندگی و …) را ببینیم. میشد طراحان از تصویر واقعی این موضوعات بهره ببرند. هو طبیعتا هرکسی این تصویر را ببیند تحسین میکند.
تو که آن بالا نشستی

تو که آن بالا نشستی پویش هفته بسیج و سرگردانی در انتخاب مخاطب در هفته بسیج امسال مجموعه بیلبوردهایی در سطح شهر(بنا به گزارش روابط عمومی سازمان زیباسازی شهر تهران 2500 سازه اعم از عرشه پل، بیلبورد، پرتابل و استرابورد ) نصب شد که به شدت محل مناقشه و نقد بود. کلیت این بیلبوردها که در دو سایز اصلیِ عمودی و افقی طراحی شده بودند ساختاری مشابه و یونیفرم داشت: یک “بسیجی زنده” که تصویر “شهیدی” را در دست داشت و در کنارش متن و پیام اصلی پویش قرار گرفته بود؛بسیجی یعنی:حافظ امنیت، مدافع سلامت، مدافع حرم، ولایتمدار و انقلابی. به لحاظ بصری با اتفاقی بدیع و جذاب مواجه نیستیم: یک ترکیب بندی استاندارد و محتاطانه با چیدمانی مرتب و استفاده از نقوش اسلامی در جزئیات، بدون خلاقیت و کشف در شعار، که در ارتباطی یک طرفه و -از نظر من از بالا به پایین- در تلاش برای انتقال پیام پویش است. می شود روی انتخاب هنرور، طراحی لباس، کیفیت دوربُر پرسناژها و افکت های روی تصاویر هم صحبت کرد که کمترین جذابیت بصری را دارند و به لحاظ رنگی عمدتا در محدوده پایین سمت چپ پالت رنگی قرار می گیرند: کمترین اشباع رنگ و کمترین حد روشنایی. اما نکته مهم تر، نشان های حاشیه کار هستند. لشکر 27 محمد رسول الله،سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازمان زیباسازی شهرداری تهران. باور دارم نهادهای نظامی ما هرگاه بدون واسطه ی تسهیلگرهایی مانند “خانه طراحان انقلاب اسلامی” یا آژانس های تبلیغاتی دیگر که به مختصات این حوزه تخصصی آشناترند وارد حیطه تبلیغات و پویش های تبلیغاتی برای ارگان خود شده اند، ناخواسته وجه نظامی خود را در کار بروز داده اند و بدون در نظرگرفتن اقتضائات دنیای مدرن تبلیغات و تجارب و دانش گرانبار دنیای ارتباطات هنوز در فضایی یک طرفه با مخاطب (مردم) صحبت می کنند. این نکته را احتمالا کسانی که با این نهادها همکاری داشته اند بهتر درک می کنند. تاکید بر قرار گرفتن نشانها در کنار کار را از این منظر هم می شود بررسی کرد. با این توضیحات دوباره به خود اثر بر می گردیم. یک نهاد بالادستی در تلاش برای تعریف نیروی مطلوب خودش است. غایت این نیروها هم باید همانی باشد که در عکس های در دست پرسوناژهاست: مجاهدت تا شهادت برای آرمان بزرگ انقلاب اسلامی. با این وصف بسیجی یعنی:کسانی که تا پای جان برای آرمان انقلاب اسلامی پیش بروند. این پویش در تلاش است تا یک نهاد مردمی را که ذیل یک نهاد نظامی بوجود آمده و احاد ملت با خاستگاه و ماهیتش که دفاع مقدس است آشنا هستند “بازتعریف” کند. از طرفی با بر چسب و تگ “بسیجی پاره تن مردم” مواجه هستیم. که ایده آل کارفرما در تعریف نسبت میان این نهاد و جامعه است. اما چه چیز کارفرما را بر آن داشته تا این تگ و نسبت میان مردم و بسیج را به هر حال در کار بگنجاند؟ با این توضیح که به لحاظ ارزش بصری تقریبا آخرین متنی است که خوانده می شود. به نظر می آید کارفرما از گسست و فاصله این نهاد و مردم بخاطر موج های مختلف سیاسی-اجتماعی دو دهه اخیر و تغییر “ایماژ” و تصویر بسیج در ذهن مردم با خبر است و از این حیث نیاز به “بازتعریف” مجدد این مفهوم داشته است. بهبود این وضعیت دغدغه خیلی از کارهای جبهه انقلابی است و در دیگر آثار هم دیده می شود. اما مساله اصلی کارفرما که باید در این کمپین آن را حل کند ایجاد نسبتی درست و متعادل بین سه مولفه:بسیج، مردم و نهاد حاکمیت است با تمام ملاحضات فرامتنی ای که وجود دارد. از طرفی باید مردمی بودنش را نشان داد که برچسب “بسیج پاره تن مردم” با حالتی”از خود تعریف کننده” که در فرهنگ ما عمدتا مذموم است، آن را تامین می کند و از طرفی باید نسبت این نهاد با حاکمیت و نیروی بالادستی به خوبی مشخص شود که این دومی با توجه به انتخاب تصاویر درون قاب عکس ها بیان می شود. با بررسی عناصر تصویری و متنی که در کار استفاده شده مشخصا امر دوم برای کارفرما اهمیتی بیشتر داشته است. آنچه از مجموع این چند اثر بر می آید اینست که تلاش برای ایجاد تعادل در تعریف این نهاد مردمی در سه گانه فوق الذکر در “اثر” ،حل نشده و الکن باقی مانده است طوری که اکثر مخاطبان بعد از دیدن کار دقیقا متوجه نمی شوند که کمپین چه کسی را مخاطب قرار داده است! می شود درباره انتخاب صفت ها و دیدگاه کارفرما نسبت به “بسیجی” هم صحبت کرد اما پرداختن به آن متن را از تحلیل و نقد تصویری-تبلیغی دور کرده و به حوزه های دیگر می کشاند.
تعريف اشتباه، القای تصویر اشتباه

مواجه ی ما اینجا با تعریف اشتباه از بسیج است و بحث من روی واژه “یعنی” است که نشان می دهد ما اساساً بسیج را نشناخته ایم یا نسبت به آرمانی که نهاد بسیج برپایه آن شکل گرفته و افراد به نام آن فعالیت می کنند باورمند نیستیم. موضوع زمانی بغرنج تر می شود که می خواهیم اهمیت نتایج فعالیت های این نهاد را فراتر از یک تابلوی اعلانات اداره یا نهاد حاکمیتی بلکه در بیلبوردهای شهری به رخ مردم بکشیم. که اساساً بسیجی اهل به رخ کشیدن نیست؛ که اصلا بسیجی اگر حججی باشد نمی خواهد دیده بشود یا اگر مدافع سلامت و حرم است، دفاعش را تکلیف می داند نه مدال افتخار برای قاب کردن؛ بسیجی اگر ولایتمدار است در عمل مشغول تبعیت از فرمان رهبرش است نه با سینه سپرکرده و به دست گرفتن تصویر رهبرش! تبلیغ و ارائه تصویر از مفاهیم انقلاب اسلامی لازمه دقت های خاص خود است که گاهی اشتباهات برآمده از فهم نادرست از تعاریف یا غفلت همراه با تعجیل در طراحی پروژه های مناسبتی میتواند تلقی نادرستی در اذهان مخاطبان ایجاد کند و در پی آن بین حاکمیت و مردم فاصله بیاندازد. هدفی کاملا مخالف مفاهیم انقلاب.
عقب گرد ده ساله!

در رابطه با کمپین (بسیج یعنی…) نکته ای که به نظر میرسد سوای از خود کمپین و اشکالات جدی آن، عقب گرد ده ساله سازمان زیبا سازی به سالهایی است که در کشور هیچ تجربه ای در رابطه با تبلیغات فرهنگی وجود نداشته! گویی این مجموعه هیچ توجهی به مقوله ی تبلیغات فرهنگی و مسیری که در این سال ها طی کرده است نداشته، و با بی توجهی کامل به تمام این مسیر و راه طی شده، قرار است چرخ را از اول اختراع کند! در صورتی که سال ها قبل مجموعه هایی مانند خانه طراحان این مسیر را شروع کرده اند و با فراز نشیب هایی این هنر-صنعت را ارتقا داده اند. البته که هر مجموعه ای آثار ضعیف و قوی دارد، اما انباشت تجربه ای که در برخی مجموعه ها، سازمان ها و فضای زیست بوم فرهنگی کشور وجود دارد، قابل استفاده و قابل ارتقاست. به نظر می رسد اگر ما بتوانیم با هم گفتگو کنیم روزی خواهد آمد که ارگان های تصمیم ساز و صاحبان امکانات، دسترسی و بودجه باهم هماهنگ و منسجم عمل کنند و احتمالا آن روز عید خواهد بود. برای خالی نبودن عریضه از مثال همینقدر عرض کنم که برخی کمپین های خانه طراحان تنها با چیزی حدود 40 بیلبورد، جریان اجتماعی و خبری به پا میکردند، در حالی که این کمپین بر روی چیزی حدود 2500 سازه نصب شده است و فردای آن روزی که کمپین بعدی اکران شود هیچ اثری از آنها نخواهد ماند…
لُکنت دارِ محتاجِ ترجمه

چنـد خـط اول مـرور درسهـای یک کلاس 2-3 ساعته جذاب است. (برگرفته از بیانات رهبر انقلاب در جمع طراحان گرافیک-سال 96 ) استاد فرمـودند: یک طرح باید چه خصـوصیاتی داشته باشد؟ اول: احتیاج به ترجمه نداشته باشد، بینالمللی باشد. دوم: سـریع اثـر بگــذارد. یعنـی بـه مجـرّدی که مخاطب نگاه کرد، فوراً یک اثری بگذارد. سوم: خصـوصیـت مـمتــاز بسیــار مهم دیگر کمخرجیاش است. شما این را مقایسه کنید با سینما، با فیلم، مثلاً ببینید چقـدر خـرج دارد؛ اما ایـن جـزو کارهای کمخرج است. و چند نکته دیگر هم فرمودند: – طرح بـاید همچـون تیـغ تیـزی علیـه دشـمن و نوازش لذتبخشی برای دوست باشد. – طراح حادثه را باید درست بشناسد. – سریع جواب بدهد. اما بعد؛ در ادامه چند نکتهای که درباره دیوارنگاره (میگذرد مثل ابر…) به ذهنم میرسد به دوستان عزیزم که طراحی و منتشر کردند عرض میکنم: 1. موضوع خوبی را به سمتش رفته بودند ولی شاید در انتخاب زمان و رویکرد میتوانستند بهتر عمل کنند فرضاً به بهانه 100 روزگی کار میکردند و یا همین موضوع “کم بودن فرصت” را سوژهمحور کار میکردند تا کلیگوییای که با تمام پرکار بودن طرح نتوانسته حرف خود را بیان کند؛ و با شعار سعی کردند بگویند که طرح چه میگوید. 2. (#مسئولین_محترم) یعنی چه؟ حداقل یک علامت “!” کنارش قرار میگرفت که حس انذار دهد نه حس تملق. 3. مسئولین تلاش میکنند بگویند ما میان مردم هستیم اما طـرح سعـی دارد بگــوید مسئولان همچـون اربابان، بـالای هـرم نشسـتهاند و مردم دست گدایی به سویشان دراز کردهاند. طرح انقدر از بی کلامی رنج میبرد که حتی مشخص نیست ترغیبی هست یا انتقادی. 4. هیچ حس مثبتی یا حتی منفیای در چهره افراد نیست تا به معنای طرح کمک کند، هیچ بازیای از افراد گرفته نشده است. (مدیوم دیوارنگاره جا دارد که هرکدام از این افراد یک بازی حتی در چهره خود داشته باشند؛ باتوجه به این که مخاطب هر روز از مقابلش عبور میکند و هربار بخشی از آن ممکن است توجه او را جلب کند) 5. فرد بر روی عقربه نشسته و از دید مردم پنهان است و نوعی نفاق در مسئول را نشان میدهد و کاملاً تصویر برعکس حرفی که باید بزند عمل میکند. میز نیز از حرکت باقی عقربهها جلوگیری میکند. 6. طرح نکات فنیای هم دارد که واردشان نمیشوم دقت کنیـم دیـوارنگاره به جهت ابعـاد یا حتـی تأثیرگذاری این پتانسیل را دارد که بهترین تریبون گرافیـکی جمهـوری اسـلامی باشد و باید برای تکبهتک طرحهایی که بر آن نقش میبندد فکر شود و همچون تیغ برندهای باشد بر مشکلات و دشمنان و نوازشی بر مردم. در آخر عرض خداقوت به دوستان خانه و طراحان این کار دارم و میدانم چقدر این کار پراسترس و سخت است.
ما مردمیم،برپا…

فرم (یا اجرای) این اثر بسیار جلوتر از محتواست که باید به تیم اجرایی آن خداقوت گفت. اما بهنظر میرسد محتوا نمره قابل قبولی ندارد و به نوعی در جهت مخالف هدف طراحی عمل کرده است. موقعیـت مسئــول نسـبت به مــردم، ما را یاد عکسهای زمان ناصرالدین شاه میاندازد که آحاد ملت اعم از درباری و رعیت، دست به سینه مقابل جنابشان یک لنگه پا می ایستاند تا افاضات قبله عالم پایان یابد. در روزگاری که حضور فیزیکی در میدان امتیاز مدیریتی جدیدی نسبت به دوره های قبل است؛ درک درد مردم با چشم و گوش غیر مسلح، مورد انتظار است. این نوع از چیدمان صحنه، دوای حال مردم نیست و مخاطب را با خود همراه نمیکند. به نظر میرسد به دوره ای رسیدهایم که حالا دیگر باید مردم بنشینند و مسئولین در مقابل آنها ایستاده خدمت کنند.