سی و سومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران

نظرات اساتید در مورد سی و سومین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نمره مخاطبین صفحه پل به پوستر سی و سومین دوره نمایشگاه بین المللی کتاب تهران رای مخاطبین صفحه پل به پوستر دوره های مختلف نمایشگاه بین المللی کتاب تهران پوسترهای دوره 33 نمایشگاه بین المللی کتاب تهران
رمز گشایی جنگ آنلاین پنتاگون علیه ایران

از کلیک بر یک دکمه در آمریکا تا خشونت در خیابان های تهران، آخرین اعتراضات در ایران از بیرون مهندسی و تحریک می شود.ناآرامیهای داخلی در ایران در واکنش به مرگ اخیر مهسا امینی 22 ساله در حالی که در ایستگاه پلیس تهران منتظر بود، اگرچه ریشه در نارضایتیهای مشروع دارد، اما نشانهای از یک جنگ مخفی تحت حمایت غرب است که چندین جبهه را پوشش میدهد. کانالهای یوتیوب مربوطه نیز ویدئوهای کوتاه متعددی را منتشر کردند، به این امید که با محتوای عمومی اشتباه گرفته شوند و در سایر شبکههای اجتماعی بهصورت ویروسی منتشر شوند. که در این مورد محققان نمونه هایی را شناسایی کردند که در آن رسانه ها در جاهای دیگر محتوای دریچه نیوز را در مقالات جاسازی کرده بودند. ارتشی از ربات ها و ترول ها برخی از سازمانهای خبری جعلی مطالب اصلی را منتشر کردند، اما بخش عمدهای از خروجیهای آنها محتوای بازیافتشده از سازمانهای تبلیغاتی تحت حمایت دولت آمریکا مانند رادیو فردا و صدای آمریکا فارسی بود. محققان بیان میکنند که هدف از این تلاشها نامشخص است، اگرچه توضیح واضح آن این است که پنتاگون به دنبال ایجاد نارضایتی ضد دولتی در میان محافظهکاران ایرانی بود، در حالی که فهرستهایی از «افراطگرایان» محلی برای نظارت آنلاین ایجاد میکرد. مخالفت سازمان یافته با این حال، حساب های مرتبط با پنتاگون به شدت از دولت ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انتقاد می کردند. بسیاری از رباتها و ترولهای پنتاگون تلاش کردند کمبود غذا و دارو را به گردن گروه دوم بیندازند که به داعش تشبیه شد و فیلمهایی از اعتراض و غارت سوپرمارکتهای ایرانی را منتشر کردند که زیر آن به زبانهای پشتو، انگلیسی و اردو نوشته شده بود. یکی از حساب های کاربری در تویتر نوشت:<<یکی ایران را به روسیه فروخته و دستور قتل مردمش را صادر کرده >>. دیگری در کنار مردمش یونیفرم رزمی به تن دارد و با تمام توان جلوی استعمار اوکراین توسط روسیه را گرفته است. خشم پراکنده همچنین ابتکارات عبایی و خنجری برای آسیب رساندن به جایگاه ایران در کشورهای همسایه و تضعیف نفوذ منطقه ای آن وجود داشت. به نظر می رسد که بیشتر این کار با گسترش وحشت و هشدار و ایجاد فضای خصمانه برای ایرانیان خارج از کشور بوده است.به عنوان مثال، حسابهایی که مخاطبان را در افغانستان هدف قرار میدهند، ادعا میکردند که پرسنل نیروی قدس به منظور سرکوب مخالفان با طالبان، به عنوان روزنامهنگار به کابل نفوذ میکنند. آنها همچنین مقالههایی را از یک وبسایت مرتبط با ارتش آمریکا منتشر کردند که بر اساس هیچ شواهدی ادعا میکرد که اجسام پناهجویانی که به ایران فرار کرده اند با اعضای مفقود شده به خانواده هایشان بازگردانده می شوند. گروه دیگری از حسابهای پنتاگون بر دخالت ایران در یمن، انتشار مطالبی در شبکههای اجتماعی مهم در انتقاد از دولت عملی به رهبری انصارالله در صنعا، متهم به مسدود کردن عمدی ارسال کمکهای بشردوستانه، عمل به عنوان نماینده بیچون و چرای تهران و حزبالله بود. و بستن کتابفروشی ها، ایستگاه هایرادیویی و سایر مؤسسات فرهنگی.برخی از پستهای آنها ایران را مسئول مرگ غیرنظامیان از طریق مینهای زمینی میدانستند، بر این اساس که ممکن است تهران به آنها کمک کرده باشد. جنگ روانی دیگر روایت جنگ روانی(جنگ روانی) سنتکام ارتباط مستقیمی با اعتراضاتی دارد که ایران را فرا گرفته است. تمرکز خاصی در میان گروهی از ربات ها و ترول ها بر حقوق زنان وجود داشت. ده ها پست فرصت های زنان ایرانی از خارج از کشور را با فرصت های موجود در ایران مقایسه کردند – یکی از میم ها با این موضوع عکس های یک فضانورد با قربانی خشونت ازاری همسر در مقابل اعتراضات عده ای علیه حجاب. با این حال، شواهد روشنی مبنی بر هدایت و حمایت خارجی فراوان است، به ویژه در چهره های علنی جنبش ضد حجاب،همچون مسیح علینژاد ، که برای سالها زنان ایرانی را تشویق میکند تا روسریهای خود را به طور تشریفاتی از محدوده یک انبار امن FBI در نیویورک بسوزانند. سپس تصاویر را به صورت آنلاین منتشر می کند، که در سراسر جهان از طریق رسانه های اجتماعی و رسانه های خبری اصلی پخش شود. جنگ تغییر رژیم با ابزارهای دیگر فعالیت های علی نژاد حجم گسترده ای از پوشش های رسانه ای زودباور را ایجاد کرده است بدون اینکه حتی یک روزنامه نگار یا رسانه ای ان را زیر سوال ببرد که ایا نقش برجسته او در جنبش اعتراضی ظاهرا مردمی و محلی با دخالت خصمانه خارجی مرتبط است یا خیر. این دسته از پست های رسانه های اجتماعی ممکن است در عصر طعمه های کلیکی و اخبار جلعی ویروسی بی ضرر و معتبر به نظر برسند اما وقتی جمع اوری و تجزیه و تحلیل شوند سلاحی قوی و بالقوه خطرناک را تشکیل می دهند که به نظر می رسد یکی از سلاح های بسیار در زرادخانه تغییر رژیم پنتاگون است.
کتاب خوب بخوانیم یا نویسندگان را ببینیم؟

همزمان با 24 آبان ماه و آغاز هفته کتاب و کتابخوانی، سازمان زیباسازی شهر تهران 500 طرح فرهنگی با شعار «کتاب خوب بخوانیم» را روی سازه های تبلیغات شهری اکران کرد. معرفی خالقان این آثار و تصویر کتاب از جمله موضوعات طراحی شده در این طرح فرهنگی است. به همین مناسبت تعدادی بالغ بر 500 سازه تبلیغاتی شهر پر شده اند از تصاویر نویسندگان محترمی که برای معرفی به مخاطب انتخاب شده اند، جدای از معیار انتخاب کتب و نویسندگان نکاتی در مورد کمپین یا این پویش فرهنگی به نظر می رسد… ما در این کمپین با بیلبورد هایی که اصلا مشخص نیست که محور تصویر کجاست مواجه ایم، مخاطبی که با خودرو در حال عبور از اتوبان است باید به کدام قسمت این تصاویر توجه کند!؟ پیام کمپین دارای ابهام است و مشخص نیست مخاطب هدف کیست؟! حتی مشخص نیست بعد از دیدن این آثار، انتظار چه عکس العملی را باید از مخاطب داشته باشیم؟ کتاب خواندن، ارسال پیامک، شناختن نویسنده یا … ؟! بیلبورد ها از جهت بصری ایراداتی دارند. برای مثال بزرگ بودن بیش از حد تصویر نویسنده که دلیل خاصی برای آن یافت نمی شود، چرا باید تصویر یک نویسنده روی بیلبورد از کتابش بزرگتر به نظر برسد؟ آن هم با عکس های بعضا بی کیفیت، در کنار این عکسها تعدادی کتاب از نویسنده معرفی شده اند که تصویر و عنوان آنها به دلیل کوچک بودن به سختی دیده می شوند. طراحی گرافیک این بیلبوردها هیچ ارتباطی معنایی به محتوای کتاب یا خود نویسنده ندارند و صرفا پر کننده فضا هستند. به جهت اثرگذاری باید پرسید آیا این طرح ها اساسا کمکی به بالا رفتن سرانه مطالعه مخاطب خود خواهد کرد؟ آن دسته از مخاطبی که نویسنده را نمیشناسد، چه مفهومی از این طرح ها برداشت خواهد کرد؟ مخاطبی که نویسنده را می شناسد چه؟ اصلا این حجم از اطلاعات مختلف در مدیوم و رسانهای مثل بیلبورد آیا اثر گذار خواهد بود؟ این برخورد اگر در بیلبرد فیلم های سینمایی قرار باشد تعمیم پیدا کند باید یک تصویر از کارگردان ببینیم و در کنار آن تصویری از فیلم! به نظر شما این چیدمان خنده دار نخواهد بود؟ در برخی از بیلبورد ها کتابی را میبینیم با یک شماره پیامک، که اگر میخواهید کتاب را دریافت کنید شماره را پیامک کنید! بدون هیچ توضیحی! در واقع مساله اینجاست، کل این کمپین در رابطه با استراتژی خود و انتظاری که از مخاطب دارد بلاتکلیف عمل کرده است و مشخص نیست که دقیقا چه اتفاقی بعد از دیدن این اثر مورد انتظار است. با توجه به نکات بزرگواران طراح کمپین، هدف در این کمپین معرفی نویسندگان بوده و تصمیم داشتیم این بار کار متفاوتی انجام دهیم و بجای کتاب، نویسندگان را معرفی کنیم. چون احتمالا این کتاب ها را خوانده ایم و با آنها خاطره داریم ولی با تصویر نویسنده ها آشنا نیستیم، لذا تصمیم گرفتیم کتاب ها را در کنار نویسندگان معرفی کنیم . (گفتگو با مجدالدین معلمی معاون هنری حوزهی هنری در برنامه ققنوس) به نظر می رسد طرح مساله کمپین نه تنها دچار نقص است بلکه با پیش فرض هایی مواجه است، پیش فرض هایی از جنس اینکه” کتاب ها را عموما خوانده ایم” گویا طراحان کمپین فقط و فقط برای خودشان طراحی کمپین کرده اند و مخاطب در واقع خود طراحان هستند. همه اینها از عدم شناخت مخاطب نشأت می گیرد و گویا بیشتر از آنکه مساله پایین بودن سطح مطالعه باشد چیزی از جنس دلجویی و هواداری از نویسندگان جبهه انقلاب است، چون تنها کارکرد و مخاطبی که این نوع از تبلیغات فرهنگی خواهد داشت به غیر از خود طراحان و تصمیم گیران کمپین، نویسندگانی خواهند بود که تصویرشان روی بیلبوردها موجود است. (که البته باید بررسی کرد که آیا استفاده از تصویر نویسندگان در این کمپین با هماهنگی و رضایت خود نویسندگان آثار بوده است یا خیر!؟ ) و احتمالا برای مخاطب عام هیچ کشش و هیچ اثری نخواهد داشت .